در ادبیات انتقادی حول فضاهای شهری و عمومی و ادبیات کسانی چون یورگن هابرماس (دگرگونی حوزهٔ عمومی بورژوایی)، اریک کلاننبرگ (کاخهایی برای مردم)، اندی مری فیلد (مسئلهٔ جدید شهری)، مارک گاتدینر (تولید اجتماعی فضاهای شهری)، ریچارد سنت (قلمرو عمومی)، جین جیکوبز (مرگ و زندگیِ شهرهای بزرگ آمریکایی) و غیره، با دو نگرانی دربارهٔ فضاهای شهری و عمومی مواجه هستیم: خصوصی/کالایی/تجاریشدن و سلطهٔ برنامهریزی مبادی آداب و در نتیجه اقتدارگرای مدرن. دومی نیز البته به کارکرد و نقشِ سرمایه وابسته است و به تعبیرِ جین جیکوبز: «پولهای بزرگ و شتابان». همهٔ اینها دلنگرانِ حیات مدنی هستند و پیامدهایی چون تضعیفِ دموکراسی و اعتماد اجتماعی. برخی نظیرِ کلاننبرگ برای مثال بهوضوح ترامپیسم را حاصل همین روند برشمردهاند. دغدغهٔ این ادبیات انتقادی در جهانِ غربی دربارهٔ فضاهای شهری و عمومی و پیامدهایشگرچه با ما شباهتهایی شکلی دارد اما باز هم دارای تفاوت است و ما باید خودویژگیِ خود را درک کنیم.
اما این خودویژگی چیست؟ چه برای نئولیبرالها و چه برای برنامهریزانِ مدرن نظیر لوکوربوزیه و رابرت موزز، فضا و زیستی خارج از سلطهٔ مذهب، بازار و حکومت متصور است.آنها به جهانِ مدرن، سکولار و پسافئودال تعلق دارند. بین آگورای آتن و میدانِ رومِ باستان، ما شاهد فاصلهای هستیم تا عصر روشنگری که فضاها یا وابستهبه مذهب (کلیسا) بود یا وابسته به حکومت یا وابسته به بازار یا وابسته به اربابان فئودال و کمتر میشد نشانی از میدانهای مستقل از این سلطهها را یافت. پارک عمومی و حتی پارکِ خصوصی متعلق به قرن نوزدهم است یعنی دوران مدرن.
این موضوع در شهرهای اسلامیِ پیشامدرن شدیدتر بوده است؛ چه آنکه در دنیایِ قرون وسطایِ مسیحی، کارناوال یک امکانِ آزاد برای ساکنان شهرها بود که خود را خارج از سلطههای مذکور بروز دهند اما چنین سنتی در جهانِ اسلام رایج نبود. گرچه در جهانِ اسلام نیز اشکال مختلف خردهفضاها، خردهفرهنگها و رسومِ مقاومت وجود داشت که برای مثال میتوان گوشههایی از آن را از جمله در آثار کسانی چون ویلم فلور دربارهٔ «لذتهای ایرانیان» یا «تئاتر» مشاهده کرد. ما اکنون با دیدگاهی مواجه هستیم که «اصیلترین خصلت» خود را «ضد مدرن بودن» میداند و بهصراحت ضدیت خود را با مظاهر و مفاهیمِ مدرن نظیر «آموزش مدرن»، «مدارس نوین»، «پزشکی» و «شهروند» اعلام کرده است. در این دیدگاه چنانچه بیان داشته است، «شهروند» وجود ندارد بلکه «شرعوند» وجود دارد. آنچه با فضای شهری میکند در واقع «فیلترینگِ شهر» است. گفتمانِ «مدرنیتهٔ پاستورال» بهتعبیرِ مارشال برمن در «هرآنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود: تجربهٔ مدرنیته» نیز شهر را بهنحوی فیلتر میکند یعنی «عناصر نامطلوب» نظیر معتادان، گدایان، ولگردان و… همانند آنچه بسیار تحتعناوینی چون ساماندهی و جمعآوری و پاکسازی شنیدهایم و به این جمع البته در ادبیاتِ اخیرِ شهرداری تهران، «فقرا» نیز افزوده شدهاند.
اما اکنون این «فیلترینگِ شهر» بهسراغ عناصرِ خطرناک دیگری رفته است: شهروندانی با سبک زندگی مدرن، فضاهای مدرن و نهادهای مدنی. پارادوکس جاری آن است که چنانچه از «فضای مجازی» گریزی نیست (حتی اگر نامش تغییر داده شود) و فیلترکنندگان هم ناگزیر از همان فضاهای فیلتر شدهاند و هم حتی از فیلترینگ و سرعتِ اینترنت ابراز نارضایتی میکنند، از فضاها و نهادها و زیستِ مدرن و شهروندی نیز گریزی نیست. آنها خرابکاری میکنند اما میدانند نمیتوانند به تمامی تخریب کنند. حتی افراطیترین بنیادگرایان چون داعش و طالبان هم نائل به چنین امری نشدند و نمیتوانند شوند چون جدا از اینکه اصولا بنیادگرایی خود پدیدهای مدرن است، نه از مدرنیته گریزی است و نه
سلطه امری مطلق است؛ مقاومت همواره وجود دارد. همچنین شایان ذکر است که ما با مقولهٔ «ناهمزمانی پدیدهها» و درهم تنیدگیِ آنها بنا بر قانونِ «توسعهٔ نامتوازن و مرکب» مواجه هستیم و برای همین همزمان در یک شهرداری هم با ایدهٔ «مسجدسازی در پارکها» روبهرو میشویم و هم با «هتلسازی در بوستانها».
پارک قیطریه بهصورت نمادین با «پارک گزی» در استانبول مقایسه میشود، حتی من نیز این تمثیل را بهکار بردم. اما اگر توجه کنیم، آنها متفاوتند. در گزی قرار بود مجتمع تجاری احداث شود و اگرچه دولتِ حزبِ عدالت و توسعه در ترکیه، «نئولیبرالیسم اسلامی» است و سرمایهداری اقتدارگرا و از این نظر شباهتهایی نیز دارد اما کارکرد آنها و رابطهٔ اسلام با بازار در آن با ما متفاوت است و این تفاوت در همین پیام و نحوهٔ مواجههٔ «رجب طیب اردوغان» با شکست در انتخاباتِ شهرداریها مشهود بود.
مبارزه برای پارک قیطریه اکنون فقط مبارزه برای این پارک نیست و محدود به آن نیست. بلکه مبارزه برای شهر و شهروند است. مسئله، تقابلِ مذهبی و غیرمذهبی نیز نیست چنانچه بسیاری مذهبیون و روحانیون و حتی برخی اعضای شورای شهر تهران در دفاع از پارک و شهر قرار گرفتهاند، بلکه مسئله بر سر پذیرشِ شهر مدرن و کارکردهای آن است؛ شهر و کارکردهایی که با مذهب نیز سازگار است.