به گزارش وطن شهر و به نقل از روزن آنلاین، آرمان شهر مطلوب خودتان را تصور کنید. اگر تصویری مشخص در ذهن دارید، تنها نیستید. پادشاهان، تزارها، امپراتورها، دیکتاتورها و معماران هزاران سال در تلاش برای ساختن شهرهای عالی بودهاند. مدل ذهنی فیلسوفان از آرمانشهر کمی متفاوت بوده و تصویر خاصی نداشته و متمرکز بر تفکرات و حقوق شهروندی بوده است. با ظهور دانش شهرسازی در قرن ۱۹ و مطالعات مدنی مدرن در قرن ۲۰، همه از سیاستمدران گرفته تا هنرمندان، از جامعهشناسان گرفته تا معماران مستقل، دیدی انتقادی به شهر پیدا کردند که نتیجه ابطال دانش پایه بیشتر نظریات آنها بر اساس گواههای اثبات شده بود.
پیش از آن برای ابنیزر هاوارد (پدر شهرهای جدید)، شهر عالی «شهرباغ» بود؛ یک ماهواره مسکونی متعلق به شرکتها در حاشیه بیرونی شهر. برای لوکوربوزیه، «ویل رادیوز» پر از «آسمانخراشها در پارک» و بزرگراههای مرتفع بود. برای فرانک لوید رایت، این شهر «بروداکر» بود؛ یک ضدشهر پراکنده و پر از خانه های تک خانواده در زمین های یک هکتاری. هرکدام چشم انداز متمایز از زندگی شهری را منعکس میکنند و هر کدام به اندازه طرفداران خود مخالفانی داشتند و دارند. و خوشبختانه، تعداد کمی از این نظریهها و طرحها تاکنون به طور کامل در مقیاس انبوه اجرا شده است.
طرح لوکوربوزیه
با این حال تفکر «شهر کامل» – این دیدگاه که یک دیدگاه خاص از فرم شهری باید توسط معماران یا سیاستمداران تحمیل شود – در شهرهای سراسر جهان از طریق ساخت و اجرای تئوریهای خاص در مورد نحوه عملکرد یک شهر خود را نشان داده است و طی یک قرن شهرسازان با نگاه نقادانه به گذشته این تجربیات را مستند و بررسی کردند.
طرح فرانک لوید رایت
در نهایت نظام یافتن دانش شهری بر پایه اساسی مطالعات مدنی منجر به رویکرد دانش پایه به شکل شهری شامل گسترش طرحریزی شهری فراتر از مدیریت زیرساختها و کاهش اثرات مخرب مخرب خارجی و در جهت اعمال و حفظ سبک زندگی و ترجیحات زیباییشناختی شد. در نظر بگیرید: در حالی که ویل رادیوز هرگز ساخته نشد، بسیاری از شهرها محلههای سنتی شهر را با بولدوزر تخریب کردند تا بزرگراههای مرتفع شهری رویاهای یک معمار یعنی لوکوربوزیه را بسازند. در حالی که شهر بروداکر هرگز فراتر از مرحله مدل نرفت، بسیاری از اجتماعات حومه شهر هنوز هم مساحت حداقل یک هکتار را در بر می گیرند و آپارتمانها را به شدت محدود می کنند، که بازتابی از دیدگاه عجیب معمار دیگری یعنی رایت از زندگی ایدهآل شهری است.
فکر اینکه میتوان یک طرح را بر میلیونها طرحی که توسط ساکنان توسعه داده شده است، تحمیل کرد، امروز در هر قانون آمایش سرزمین، مصوبات اقلیدسی شورایعالی معماری، تصمیمات حکام شهری و معمارانشان و هر آزادراه شهری و هر بند مقررات ملی ساختمان با ما زندگی می کند. مدلی از تصور ایدهآل معماری که شامل زمینهای بزرگ و تراکم جمعیت کم است که بی توجه به واقعیات زیست شهری صحنهای برای تفاخر معماران فراهم کند. شهرهایی کوتاه قامت، با تخریب گسترده محیط زیست، مصرف بیرویه انرژی، سرشار از آلودگی و فاقد تداوم اقتصادی…
اما در قرن ۲۱ با گسترش شهرنشینی در بستر جهان نئومدرن، آنچه ما به آن نیاز داریم یک دیدگاه جدید و بهبود یافته از فرم شهری نیست؛ بلکه یک درک دانش پایه آزاد و مستقل از سلایق شخصی و با مستندات قوی از فرم شهری است. این انتقال شامل تغییر از اندیشیدن به شهرها به عنوان ماشینهای ساده به تفکر شهرها به عنوان سیستمهای پیچیده و نوظهور است که نه از طریق آزمون و خطا بر زیست شهروندان که از گزینهسازیهای غیرمتمرکز براساس نیاز شهروندان تکامل مییابند و ترجیحات سلایق متنوع ساکنان شهری را منعکس میکنند. این رویکرد سه عنصر را در بر می گیرد: اول، با توجه به اینکه شهرها سیستم های پیچیده و غیرقابل پیش بینی هستند، ما باید در برابر اصرار برای متمرکز کردن شدید مدیریت توسعه آنها مقاومت کنیم. دوم، برای عملکرد و تکامل، شهرها به بازارهای زمین نسبتاً آزاد و باز و یک اکوسیستم کارآمد از توسعه دهندگان و کارآفرینان بزرگ و کوچک نیاز دارند. سوم، ما باید بدانیم که حتی اگر همه اطلاعات مربوط به نحوه مدیریت توسعه هر شهر را داشته باشیم، تنوع قابل توجه ترجیحات منحصر به فرد در میان ساکنان شهری باید ما را نسبت به تنظیم دقیق فرم و طراحی شهری محتاط کند.
تنظیم چنین سیستمی مستلزم فروتنی در برابر دانش است، زیرا مداخلات در سیستمهای پیچیده اغلب می تواند پیامدهای ناخواسته گستردهای داشته باشد. همانطور که برتود اشاره می کند، محدودیتهای ساده در توسعه شهری می تواند به طور چشمگیری توانایی شهرها را برای تکامل کاهش دهد. در سرتاسر ایران، قوانین طراحی ظاهراً بیضرر در مورد مالکیت، تفکیک، کاربری و محدودیتهای تراکم انباشته شدهاند، به طوری که توانایی شهرها برای سازگاری ارگانیک یا اصلاحات علمی با تغییرات و نیازهای روز شهر بسیار کاهش یافته است و کیفیت زیست شهری ساکنان شهری را بدتر میکند.
برای مثالی دراماتیک، میتوان به یک سیاست شبهعلمی معمارانه در ایران اشاره کرد که طبق ادعای آن هر واحد مسکونی حداقل مقدار نور خورشید را دریافت میکند و توسعه در شهرهای سراسر کشور را مجبور میکند آرایشی به شکل تودههای کسلکننده، یکنواخت و کم تراکم در جبهه شمالی قطعات به خود بگیرند. برای مثالی دیگر و به همان اندازه چشمگیر، جابجایی ناشی از محدودیتهای خودسرانه معمارانه در نمای شهری در شهری مانند تهران را در نظر بگیرید. در حالی که این محدودیتهای طراحی ممکن است به طور سطحی متفاوت باشند، تأثیر آنها یکسان است: با تحمیل یک دیدگاه سلیقهای خاص بدون گواه دانشپایه از شکل شهری، شهرها کمتر قادر به انطباق با تقاضای متغیر مسکن، ترجیحات سبک زندگی و شرایط اقتصادی هستند.
همین مثال را در دوگانه شبهعلمی معماران برای توسعه افقی یا عمودی شهر در نظر بگیرید که در دانش شهرسازی به شدت براساس شرایط جغرافیای طبیعی و اقتصادی شهرها متفاوت هست و فاقد نسخه یکسان همه شمول، یک رویکرد آزاد و دانشپابه به فرم شهری نشان میدهد که شهرهای قرن ۲۱ سیستمهای پیچیده و نئومدرنی هستند که ما در هر لحظه از آنها اطلاعات کمی در مورد آنها داریم، بر همین اساس برای خدماترسانی به آنها نیازمند سیستمهای مدیریت هوشمند چند وجهی هستیم، در چنین شرایطی همانطور که آلن برتو، نظریهپرداز معاصر شهری استدلال میکند، حتی اگر شکل شهری را به یک معادله نسبتاً ساده که مصرف زمین و زمان و هزینه رفت و آمد را در بر میگیرد، تجزیه کنیم، متغیرهای برونزای غیرقابل پیشبینی متعدد همچنان نقش مهمی در تعیین شکل شهرها دارند. در حالی که حکام شهری و معمارانشان غافل از این دانش گسترده ممکن است نسبت های مساحت طبقه (سطح اشغال و تراکم) را تعیین کنند یا به نابهجایی (Displacing) در کاربری مناطق بپردازند و فرض کنند که آنها شکل توسعه را هدایت می کنند، در حالی که تولید واقعی یک تراکم مشخص یا ترکیبی از کاربریها تابعی از متغیرهایی مانند درآمد ساکنان، ارزش زمین و هزینه ساخت و ساز است. هزینههای آنچه ساخته شده و ساخته نمیشود در انحصار معماران نیست، بلکه نتیجه فرآیند پویایی بازار است که دائماً با نیازها و ترجیحات ساکنان شهری و مشاغل تطبیق می یابد.
در چنین شرایطی است که با صرف میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی، در غیاب شهرسازان و دانش شهرسازی در بدنه تصمیمساز حاکمیت، طی دهههای نیازهای اساسی شهروندان مانند مسکن و به زودی غذا و پوشاک بیپاسخ مانده و در آمارنشهر معماران جایی برای زیست آزادانه با کیفیت شهری و دارای تداوم اقتصادی برای تابآوری شهروندان باقی نمانده، همان چیزی که امواج سهمگین مهاجرت را هر روز بیش از دیروز دامن میزند و شهروند ناامید از آینده روشن در شهرها را وادار به فرار میکند.